|
دانشجويي که سال آخر دانشکده خود را مي‌گذراند به خاطر پروژه‌اي که انجام داده بود جايزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستي مبني بر کنترل سخت يا حذف ماده شيميايي «دي هيدورژن مونوکسيد» توسط دولت را امضا کنند و براي اين درخواست خود، دلايل زير را عنوان کرده بود: |
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
سلام به دوستان گل و مهربون دریای آرامش امروز میخوام شما رو با برنامه مورد علاقه ام که چند سالیه از مشتری های پر و پا قرصش هستم آشنا کنم برنامه معرفت که روزای جمعه ساعت 7 بعد از ظهر از شبکه 4 سیما و تکرارش روزای یکشنبه بعداز ظهر ساعت 3/5 به بعد پخش میشه که در این برنامه از صحبت های شیرین و دلنشین استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی بهره مند میشویم ، ایشان و مجری خوبشون هر دو انسان های بسیار شریف ، روشنفکر و عارف هستند که با بیان جذاب خود مباحث خودشناسی و خداشناسی را به ما تقدیم میکنند و یک دنیا عشق و صفا توی وجودشونه . توی پیوند ام میتونید بیشتر با ایشون اشنا بشین . چند جلسه برنامشونو ببینید ضرر نمیکنین ، توکل بر خدا
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد. وی دارو فروش بوده و طبابت می کرده است . روزی حضرت مولانا فرمود که هر که به سخنان عطار مشغول شود از سخنان حکیم مستفد شود و به فهم اسرار آن کلام می رسد .
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
عبید زاکانی شاعرطنزپرداز وشوخ طبع ایرانی
باانکه چهارپسرداشت تنهابود
وپسرهای اوهزینه زندگی اوراتامین نمی کردند
روزعید هریک ازپسرانش راجداگانه به حضورطلبید
حکایت عاشق شدن پادشاهی بر کنیزکی و خریدن پادشاه کنیزک را
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
این هم یه غزل کامل از خود خود مولانا
ای یار ! غلط کردی ، با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی ، در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم ، برتو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده! هین بار دگر رفتی!
صد بار فسون کردم ، خار از تو برون کردم
گلزار ندانستی ، در خار دگر رفتی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
.....
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
بکوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد ...
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
غزل 168 - حضرت حافظ
*گـــرت امروز بـــراند نــه کـــه فـــردات بخواند
* در اگر بر تو ببندد مرو وصبرکـــن آن جا
*ز پس صبر تـــو را او به ســـر صـــدر نشاند
*و اگــر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرهــا
*ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند...
*حضرت مولونا
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید
تا توانی بنده شو،سلطان مباش زخم کش چون گوی شو،چوگان مباش
دفتر اول بیت1868 - مثنوی معنوی مولانا
شنیدم که نابالغی روزه داشت
به صد محنت آورد روزی به چاشت
به کتابش آن روز سائق نبرد
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد
پدر دیده بوسید و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز
فتاد اندر او ز آتش معده سوز
بدل گفت اگر لقمه چندی خورم
چه داند پدر غیب یا مادرم؟
چو روی پسر در پدر بود و قوم
نهان خورد و پیدا بسر برد صوم
که داند چو در بند حق نیستی
اگر بی وضو در نماز ایستی؟
پس این پیر ازان طفل نادان ترست
که از بهر مردم به طاعت درست
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق می‌رود جاده‌ات
در آتش فشانند سجاده‌ات
شعری زیبا از حضرت مولانا تقدیم تو 